شنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۴، ۰۱:۴۰ ب.ظ
پست دوازدهم
۲۵ مهر ۹۴ ، ۱۳:۴۰
وای ؛ باران باران
شیشه ی پنجره را بَاران شست.
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟؟
آسمان سربی رنگ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای باران باران
پرمرغان نگاهم را شست...
«حمید مصدق»
ی روزِ زیبای بارونی که عطر نمش پیچیده تو بینیم، صدای بارون روی درختای حیاط و چهار مضراب دشتیِ استاد شهناز...
چه شود!!!!به به
خدایا شکرت بخاطرِ بهترین نعمتت.........